عاقبت خط کج و معوج جاده سنگلاخ پايان يافت ،و من رسيدم غبار آلود ،بي هراس از کين کين خواهان به کمين نشسته ،به اميدي که نويدش بر هوس بود مرا .و آن دم که نگهم جستجو کنان پرسيد :" به کدامين مکان نشاني از اوست !؟ "تکيه بر سينه ديوار ،گفت آهسته تک درخت بيد خشکيده ، با من ،آمدي جانم به قربانت ولي...نم نم بوسه سرد باران پاييزان ،اينک با آب ديدگانم ،آرام آرام گونه هاي خاک آلوده ام را مي شويند.... و من ندانستم دير زماني ديده اي سوي ديارم نگران بود !هرگز ...هرگز که دگر آرزو نتوان کرد ،ستاره اي ، همنشين باشدش با من ،در سراب آسمان اميدم ...بر او خواهم بخشود .بر او خواهم بخشود اين رفتن بي صدايش را ،اويي که پيوند سبز وجودش ،با ياد من است هنوز ...[گل][گل][گل]
واقعا زيباست