سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ای امام بزرگوار اسم این بندهی حقیر، عاطفه است امیدوارم از این اسم خشتان بیاید من از شما برای

کسانی که دوستشان دارم و هیچ دلم نمی خواهد آن ها را از دست بدهم کمک می خواهم، یعنی،

شاید مریض  و شاید هم مشکل مالی دارد و ... . من از شما می خواهم به همه ی مریضان کشور ایران

کمک کنی که آن ها خوب، شوند، یا از خدا بخواهی که مشکلات آن ها را حل کند."

ای امام بزرگوار تو که امام هشمی شندیم می گویند، امام هشتم رضا، رضا به حکم غذا، یعنی تو به

مردم بی چیز غذا می دادی ای کاش من هم مثل دیگران قبلا نیازمند بودم و شما به من غذا می دادین

از شما حال عجابت خود را می خواهم  که خواهرم  را شفا دهی من یک خواهر استسنایی دارم دوست

دارم او خوب شود، برای این که سرش دیگر پوست نیاندازد باید چند نوع بودر بخورد شاید هم بعضی از آن

ها بدمزه است باید حتما بخورد. ای امام بزرگ از تو می خواهم که پدرمان، به پیش ما بیاید من از ببی

خیلی بدم می آید، یعنی مادر پدرم آن زندگی ما را خراب کرده پدر من را از ما دور می کند و فقط روزهای

پنج شنبه به خانه می آید و شنبه هم می رود. من از ببی مطنفر، هستم و نمی خواهم صورت پلیدش را

ببینم، از تو می خواهم به خدا بگویی آن را به سزای اعمالش برسانی. مادر هم از او بدش می آید حتی

خانواده ی ما هم او را دوست ندارند، قیر از پدرم که در آن جا پیش مادر بزرگم یک دوکان لوازم خانگی دارد

و آن جا کار می کند، دوکان هم مال خودش، است. امام رضا من هم مثل دیگران که از تو کمک میخواهم

به من کمک کن و مشکلات ما هم برطرف کن" امام رضا دوستت دارم از تو می خواهم پدر و مادرم

همیشه سالم باشند و هیچ مشکلی در زندگی ما ایجاد نشود.

 

عاطفه - کلاس پنجم

 


نوشته شده توسط ساحل افتاده | یکشنبه 87 آذر 24 | ساعت 11:9 عصر |نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من از بیبی متنفرم
آن شب چه زود صبح شد
[عناوین آرشیوشده]